وقایع یک سال از زندگی یک خانواده طبقه متوسط در مکزیکو سیتی در اوائل دهه ۱۹۷۰ را به نمایش می‌گذارد.Cleo، با بازی یالیتزا آپاریچیو ، خدمتکاری است که برای خانواده ثروتمندی در دهه ۷۰ در مکزیکوسیتی کار می‌کند، او خودش را بخشی از این خانواده که سال‌هاست با آن‌ها زندگی می‌کند، می‌داند. کلیوو همراه با آن‌ها به مسافرت می‌رود و به بچه‌های این خانواده بسیار علاقه دارد، سعی می‌کند کارش را به بهترین نحو انجام دهد و در درگیری‌ها و اختلافات این خانواده وارد نشود. آرامش زندگی کلیوو وقتی به هم می‌خورد که با پسرخاله نامزد یکی از دوستانش رابطه عاشقانه‌ای برقرار می‌کند و درنتیجه این رابطه، باردار می‌شود. خانواده‌ای که کلیوو برای آن‌ها کار می‌کند، از او حمایت می‌کند و برای او وقت دکتر می‌گیرند و از هیچ کمکی دریغ نمی‌کنند، اما پدر بچه ناپدید می‌شود و کلیوو را که نگران آینده است، تنها می‌گذارد...

ماجرای یک خانواده فقیر کره‌ای که همگی آنها بیکار هستند. یک روز پسر خانواده خود را به عنوان معلم جا میزند و به خانه فردی ثروتمند می‌رود تا به دختر آنها تدریس کند و پول بگیرد امّا در همین زمان اتفاقات جالب و غیرمنتظره‌ای برای آن‌ها رخ می‌دهد...

ارباب حلقه‌ها 3 : «فرودو» و «سم» با راهنمایی «گالوم»، به مسیرشان به سمت کوه نابودی ادامه می‌دهند، در حالی که مطمئن نیستند او به چه سمتی هدایتشان می‌کند. باقیمانده یاران حلقه، مردم گاندور و روهان را در نبردی عظیم علیه نیروهای ارباب تاریکی، یاری می‌کنند...

فیلم داستان ظهور و سقوط سیاستمدار فاسدی است که دوستان خود را ثروتمند و صاحب قدرت می کند...

داستان فیلم در مورد دو فضانورد است که بعد از یک حادثه سفینه آنها متلاشی شده و آن دو در فضای بدون جاذبه سرگردان می‌شوند و باید به کمک یکدیگر راهی برای زنده ماندن پیدا کنند امّا...

یک مامور آمریکایی تلاش می‌کند تا شش آمریکایی را که در سفارت آمریکا در ایران هستند نجات دهد...

این فیلم در یک بازه زمانی 12 ساله ساخته شده است! داستان پسری به نام «میسون» که از سن 5 سالگی تا 18 سالگی او به تصویر کشیده شده و اینکه چگونه در این مدت با مسائل گوناگونی روبه‌رو می‌شود و فراز و نشیبهای گوناگونی را در کنار خانواده‌اش تجربه می‌کند...

داستان زنی جوان به نام «میا» که قصد دارد بازیگر شود و آرزوهای بزرگی در سر دارد. او با یک پیانیست به نام «سباستین» آشنا می‌شود و عشقی زیبا و رویایی بین آنها شکل می‌گیرد امّا چالش‌هایی سر راه آنها به وجود می‌آید...

در سال 1962 و دوران جنگ سرد، زنی به نام الیسا نظافتچی ناشنوای یک آزمایشگاه فوق محرمانه‌ی آمریکایی است. الیسا زندگی یکنواخت و بی‌ روحی دارد و به نظر می‌رسد که خیلی هم امیدی به آینده نداشته باشد تا اینکه وی در آزمایشگاه با موجود آبی رنگ ناشناخته‌ای آشنا می‌شود و رابطه‌ای غیرمنتظره بین آنها شکل می‌گیرد...

«رندل پاتریک مک مورفی» (جک نیکلسون) را به جرم تجاوز دستگیر می‌کنند و به حکم دادگاه او را برای بررسی وضعیت روانی اش به بیمارستان روانی ایالتی می‌فرستند. مک مورفی، با مقررات سخت و غیر انسانی تیمارستان که توسط زن سرپرستاری (لوئیز فله چر) اعمال می‌شود مخالفت می‌کند. بعد از وارد کردن شوک الکتریکی به سر او و ادامه رفتارش، در اثر عمل لوبوتومی زیست گیاه‌وار پیدا می‌کند.