«کوین لومکس» (کیانو ریوز) یک وکیل مدافع جوان، بی‌باک و شکست ناپذیر ساکن شهری کوچک در فلوریدا است. او توسط قدرتمندترین شرکت حقوقی دنیا در نیویورک استخدام می شود و با وجود مخالفت مادرش که نیویورک را شهری پر از فساد می داند پیشنهاد کار را پذیرفته و بهمراه همسرش به نیویورک می رود. اما بزودی همسرش شروع به دلتنگی می کند و اسرار دارد که برگردند اما کوین در شعل جدیدش غرق شده و توجه کمتری به همسرش دارد. همسرش پس از مدتی اشباحی اهریمنی را در اطراف خود می بیند و رفته رفته دچار جنون می شود. او روزی ادعا می کند که رئیس کوین، «جان میلتون» (آل پاچینو) به او تجاوز کرده، اما در همان روز میلتون بهمراه کوین در دادگاه بوده است. کوین همسرش را در یک مرکز روانی بستری می کند اما پس از اینکه همسرش خودکوشی می کند و مادرش حقایقی وحشتناک را در مورد میلتون بیان می دارد کوین در می یابد که میلتون خودِ شیطان است و نقشه های هولناکی برایش دارد...

یک گروه ۶ نفری از سارقین به رهبری «چارلی کروکز» پس از موفقیت در سرقت ۳۵ میلیون دلاری شمش طلا و با هلی کوپتر به قله های پربرف کوهستانی در آلپ گردهم می آیند تا موفقیت خود را جشن بگیرند. چارلی سارق خوش فکر و محتاطی است که هدایت نقشه سرقت را بر عهده داشته است. در این میان یکی از افراد گروه به اسم «استیو»، با کشتن یکی از اعضای گروه و غافلگیر نمودن بقیه، شمشهای طلا را برداشته و می گریزد. یک سال بعد اعضای گروه بهمراه چند عضو جدید از جمله دختر فردی که توسط استیو به قتل رسیده بود گرد هم می آیند تا استیو را یافته و از او انتقام بگیرند. این در حالی است که استیو در یک ساختمان بزرگ که با تجهیزات ایمنی مجهز شده بسر می برد...