TvPedia

«عرق سرد» طی جنگ کره، جو موران، به جرم کشتن یک سرهنگ محکوم می شود. وی پس از اینکه در آلمان زندانی می شود، به فرمانده شرکت سابقش، کاپیتان راس که به جرم تجارت در بازار سیاه، دستگیر شده، برمیخورد. او موافقت میکند تا با همگروه های راس از زندان فرار کند اما اوضاع بد پیش می رود و در این میان پلیسی کشته می شود. جو وحشت زده به تنهایی فرار می کند و بقیه را ول می کند و آنها دوباره دستگیر می شوند. سالها بعد راس، جو را که تجارت قایق اجاره ای دارد، پیدا می کند. حالا یک قاچاقچی مواد که تحت تعقیب است از جو می خواهد که با او همکاری کرده و قایق هایش را در اختیار آنها قرار دهد و برای اینکه از همکاری او اطمینان حاصل کند، همسر و دخترش را می دزدد.

«مردی به نام فیلنت استون» این فیلم بر اساس برنامه های تلویزیونی "فیلینت استون ها " ساخته شده که در آن مامور مخفی راک اسلاگ در یک تعقیب و گریز مجروح می شود. رئیسِ اسلاگ تصمیم میگیرد تا "فِرد فیلینت استون" را جایگزین مامور مجروح کند که اتفاقا شباهت زیادی با او دارد. این سفر فِرد را به پاریس و رم می برد، که برای دوستان فِرد، ویلما، بارنی و بتی خیلی هیجان انگیز است. اما آیا فِرد می تواند نقشه های شیطانی "غاز سبز" مرموز را درباره پرتاب یک موشک ویرانگر نقشه بر آب کند بدون اینکه همسر و دوستانش از این قضیه خبردار شوند؟

"همزاد" داستان با کشته شدن مرموز یک سناتور آمریکایی همراه با علامت مخصوص قاتل افسانه‌ای جماهیر شوروی به نام "کَشِس" آغاز می‌شود ، مامور بازنشسته‌ی سیا "پائول شفردسون" و یک مامور تازه کار اف‌بی‌آی "بن گری" را بر سر حل کردن این پرونده قرار می‌دهند، "شفردسونی" که تمام زندگی حرفه‌ای خود را بر سر تعقیب این قاتل گذاشته بود و اطمینان دارد که مدت‌ها پیش دخل او را آورده است، ولی حالا رئیس سابقش" تام هایلند" او را مجبور به حل کردن این پرونده می کند. "گری" کسی که پایان نامه‌ی کارشناسی ارشد خود را بر پایه‌ی تعقیب قاتل شوروی توسط "شفردسون" گذاشته است، اطمینان دارد که "کَشِس" دوباره زنده شده است.

«به نام تو» رادهی یک جوان هندی از طبقه پایین و فقیر است که همیشه بدنبال دعوا با دیگران است. او در یک دعوا، به خاطر ضربه به سر به بیمارستان می افتد و دچار فراموشی می شود. در همین اوضاع زنی از طبقه مرفه دوباره وارد زندگیش می شود که قبلا رادهی عاشق او بوده.

"مسابقه‌ی بزرگ آلاسکا" داستان در 1952 میلادی روایت می‌شود و براساس واقعیت است، واقعیتی که به مسابقه‌ی عظیم بخشش و مهربانی معروف است، گروهی از سورتمه رانان شجاع 700 مایل را طی می‌کنند تا جان بچه‌های کوچک شهر نوم در آلاسکا را از ویروس مرگبار و کشنده‌ی دیفتری نجات دهند.

«دو نفر از ما» دو زن جوان بعد از اینکه آخرالزمان، دنیا را نابود کرده، پیدا میشوند و سعی میکنند به زندگی عادی در شرایط ایزوله ادامه دهند.

«جزیره بزرگ» یک پدر جوان متهم به قتل شده و باید از طریق یادآوری مجموعه ای از اتفاقات پیچیده در یک شب، بیگناهی خود را ثابت کند.

«هیولای دریا» یک قایق ماهیگیری به اسم سولیتا، شبانه به یک طوفان برمیخورد و اسکیپر ویل مککنا شاهد حمله موجودی عجیب به خدمه قایق، جویی میباشد. آنها به لنگرگاه بازمیگردند اما ویل برای پرداخت بدهیش به صاحب قبلی قایق، روی، به مشکل برمیخورد. جمعیت ماهی ها رو به کاهش است و آردن که یک زیست شناس میباشد، روی دلایل احتمالی آن تحقیق میکند. در همین اثنی، دختر ویل، کارلی، کلید کلبه پدرش را که در نزدیکی جزیره است، دزدیده تا به همراه دوست پسرش دنی و دوستانش ارین و درو برای گذارندن آخر هفته به جزیره بروند. هرچند درو توسط موجودی از عمق دریا در لنگرگاه کشته و جسدش توسط ویل و آردن پیدا می شود. کارلی، دنی و ارین بی خبر از اتفاقی که برای دوستشان افتاده و بدون درو به جزیره سفر میکنند. خیلی زود ارین توسط آن موجود کشته و دنی توسط نوزاد خزنده گاز گرفته میشود. کارلی و دنی به دنبال پناهگاهی می گردند اما به دام موجودات می افتند. ویل و آردن متوجه میشوند که موجودات عمیق دریایی، بسیار خطرناک بوده و بعد از اینکه تحت حملات مهلک قرار میگیرند، برای کمک به کارلی، راهی جزیره می شوند.

هنگامی که شهر ساحلی ساکت آنها توسط یک تهدید اسرارآمیز مورد حمله قرار می گیرد، پنج کودک، یک گیمر، گیک بوک، مخترع، اسکیت باز و هنرمند رزمی باید با هم متحد شوند و از زرادخانه ابزارهای خانگی برای مبارزه استفاده کنند.

داستان این فیلم از آنجایی شروع می‌شود که در یک شب فردی شاهد یک قتل می‌شود و مجروح می‌شود، اکنون او در بیمارستان بعد از گذشت مدتی گرفتار دو قاتل می‌شود که سعی دارند او را از بین ببرند تا شاهدی باقی نماند. اما...