TvPedia

داستان مردی خاص و خوش‌ذوق که فرزندانش را از محیط شهر دور نگه داشته و با آنها در جنگل زندگی می‌کند. او انواع مهارتهای زندگی را به فرزندانش آموخته و مطالب علمی را نیز خودش به آنها یاد می‌دهد. وقتی آنها مجبور می‌شوند به شهر بروند به دلیل برخی تفاوتهای فکری و رفتاری که با ساکنین شهر دارند، اتفاقات جالبی برایشان رخ می‌دهد...

جوانی مشهور به ممل آمریکایی هدفش سفر به آمریکا است. ممل دوستی دارد که از آمریکا برایش نامه می‌نویسد و او را به رفتن به آمریکا تشویق می‌کند. ممل با دزدیدن قالپاق اتومبیل و فروش آنها به یک ارمنی به نام سرکیس روزگار می‌گذراند. او به کمک سرکیس گذرنامه می‌گیرد؛ اما چون ضامن معتبری ندارد به او ویزا نمی‌دهند. روزی ممل اتومبیل زنی به نام نسرین را می‌دزدد و در آن نامه‌ای می‌یابد که از نسرین دعوت شده به آمریکا سفر کند. ممل اتومبیل را به نسرین پس می‌دهد و با او دوست می‌شود. مادر نسرین ضامن ممل می‌شود؛ اما وقتی دوستی میان ممل و نسرین عمیق می‌شود نسرین به ممل می‌گوید که آن زن مادرش نیست، بلکه زن ثروتمند و خوش گذرانی است که چشمش در پی مردها است. ممل از نسرین می‌رنجد و به او پرخاش می‌کند. ممل وقتی می‌بیند نسرین سرپناهی ندارد او را به خانهٔ پدری اش می‌برد و به عنوان نامزدش معرفی می‌کند. صبح روز بعد وقتی ممل از خواب بیدار می‌شود می‌بیند که نسرین خانه را ترک کرده‌است. چندی بعد ممل تصمیم می‌گیرد همراه زن خوش گذران به آمریکا برود؛ اما در فرودگاه دستگیر می‌شود، سپس در کلانتری توسط نسرین آزاد می‌شود.

نسخه زنانه یاران اوشن که سرقتی جالب و مهیج را به تصویر می‌کشد. هنگامی که «دبی اوشن» از زندان آزاد می‌شود تصمیم می‌گیرد یک سرقت بزرگ را انجام دهد که مدتها در فکر آن بوده اما به تنهایی قادر به انجام آن نیست و چند زن دیگر با مهارتهای مختلف را جمع می‌کند تا با کمک آنها این سرقت غیرممکن را ممکن سازد...

داستان مردی به نام «جیمی لوگان» که از کارش اخراج شده و زندگی‌اش اوضاع مناسبی ندارد. او تصمیم می‌گیرد دست به سرقتی بزرگ بزند و برای این کار از برادر و خواهرش به همراه چند خلافکار سابقه‌دار استفاده می‌کند. آنها نقشه می‌کشند تا از مسابقات اتوموبیل‌رانی ناسکار دزدی کنند اما چند مشکل سر راهشان است از جمله اینکه یکی از اعضای مهم تیم در زندان است و...

«دبی جلینسکی» (کیوساک)، متخصص در ازدواج با مردان ثروتمند و بعد کشتن آنان برای تصاحب پولشان است. او به عنوان پرستار بچه وارد «خانواده ی آدامز» می شود و...

یک راننده اوبر که «استو» نام دارد و برای شوخی به او استوبر می‌گویند، یک روز مسافری را سوار می‌کند که کاراگاه پلیس است و به دنبال دستگیری یک قاچاقچی خطرناک می‌باشد. حال این دو نفر که از همه لحاظ متفاوت هستند وارد ماجراجویی‌های جالب و غیرمنتظره‌ای می‌شوند...

یک افسر پلیس نیویورکی و همسرش به اروپا می‌روند تا تعطیلات متفاوتی را سپری کنند و زندگی زناشویی خود را نیز تقویت کنند. آن ها در حین سفر با یک میلیاردر آشنا می‌شوند اما طولی نمی‌کشد که یک شخص در آنجا به قتل می‌رسد و این دو به مظنونین اصلی پرونده تبدیل می‌شوند. اکنون آن ها باید از دست پلیس فرار و بی‌گناهی خود را ثابت کنند...

در این قسمت دو نفر با مشکل تکرار یک روز مواجه می‌شوند و اتفاقات ناگوار مختلف بارها تکرار می‌شوند تا اینکه متوجه موضوعی خاص می‌شوند که شاید علت این اتفاقات باشد و...

یک دختر جوان فنلاندی به نام «آرورا» که با مشکلات خاصی دست و پنجه نرم می‌کند، روزی یک پسر جوان ایرانی به نام «داریان» را ملاقات می‌کند که او نیز مشکلات خاص خودش را دارد. داریان از مرگ فرار می‌کند و آرورا از عشق فرار می‌کند. آنها به کمک هم می‌آیند تا شاید دست از فرار بردارند...

مدتی پس از اتفاقات قسمت اول، «وید ویلسون» یا همان «ددپول» قصد دارد زندگی آرام و بی‌دردسری را پشت سر بگذارد امّا این اتفاق رخ نمی‌دهد. وقتی یک نوجوان با قدرتهای خاص پیدا می‌شود ددپول باید از او مراقبت کند امّا شخص قدرتمندی از راه می‌رسد که توانایی مقابله با او را ندارد و به فکر تشکیل یک تیم می‌اُفتد...