TvPedia

داستان یک پیرمرد خوش‌تیپ و باشخصیت به نام «فارست تاکر» که با خونسردی و در کمال ادب به سرقت از بانک‌ها می‌پردازد! او که بارها دستگیر شده و مدت زیادی را در زندان گذرانده اکنون در سنین پیری نیز احساس ضعف و افسردگی نمی‌کند و با روحیه‌ای مثال‌زدنی همچنان دزدی می‌کند تا اینکه...

داستان چند دوست که به بازی‌های شبانه عادت دارند و کارهای مختلفی مثل: حدس کلمات، پانتومیم و... انجام می‌دهند. یک شب یکی از آنها تصمیم می‌گیرد بازی متفاوتی طراحی کند و دیگران را به وجد آورد به همین منظور یک گروگانگیری ساختگی را برنامه ریزی می‌کند اما در همین زمان خلافکاران واقعی به سراغ آنها می‌روند و گروگانگیری تبدیل به واقعیت می‌شود. حال در شرایط سخت و عجیبی گرفتار می‌شوند و...

سه دوست قدیمی که در دوران پیری، زندگی برایشان سخت شده و با از دست دادن حقوق بازنشستگی و مشکلات مختلف مالی، شرایط دشواری را سپری می‌کنند، یک روز تصمیم می‌گیرند تا برای حل مشکلات خود اقدام به سرقت از یک بانک کنند. حال این سه پیرمرد که در دزدی تجربه‌ای ندارند سراغ بانک موردنظر می‌روند امّا اتفاقات جالب و غیرمنتظره‌ای در این زمان رخ می‌دهد...

فیلم «کوبیدن بر در بهشت» (Knockin’ on Heaven’s Door) داستان دو مرد را روایت می‌کند که در یک اتاق در بیمارستان به سر برده و ناگهان متوجه می‌شوند که هر دو به سرطانی لاعلاج مبتلا بوده و زمان زیادی برای زندگی ندارند. آن‌ها به این نتیجه می‌رسند که ارزش ندارد روزهای آخر عمر خود را در تاریکی و غم موجود در بیمارستان سپری کنند در نتیجه تصمیم می‌گیرند از آن جا فرار کنند. در ادامه با دزدیدن یک ماشین به کنار ساحل می‌روند. در طول مسیر اتفاقاتی برای آن‌ها رخ می‌دهد.

فیلم، یک بازرس پلیس هلندی را دنبال می‌کند که باید مسئله چند جسد تکه تکه شده که در کانال شهر پیدا شده است را حل کند...

داستان یک پرستار کارکشته که در محلی امن و به دور از جرم و جنایت به نام «هتل آرتمیس» ساکن است و به مجرمین آسیب دیده رسیدگی می‌کند. یک روز که چند اتفاق غیرمنتظره در هتل به وقوع می‌پیوندد و قوانین زیر پا گذاشته می‌شود، همه چیز به هم می‌ریزد و جان افراد زیادی در معرض خطر قرار می‌گیرد...

»ستوان بوليت« (مکويين)، کارآگاه پليس سن فرانسيسکو، مأمور محافظت از »جاني راس« (رنلا) عضو سنديکاي تبهکاران مي شود که قرار است عليه هم دستانش شهادت بدهد. »والتر چالمرز« (وون)، معاون دادستان، »بوليت« را تهديد مي کند که اگر »راس« بميرد، او نيز کارش را از دست خواهد داد و خيلي زود »راس« کشته مي شود...

در آینده‌ای نزدیک، جرم و جنایت در کشور آفریقای جنوبی بسیار زیاد شده در شهر یوهانزبورگ آفریقای جنوبی یک شرکت سازنده تسلیحات نظامی به نام «تتراوال» روبات‌هایی می‌سازد که واحد روباتیک پلیس را شکل میدهند، در نتیجه آمار جرم و جنایت به کمک این رباتها بسیار پایین می‌آید. برنامه نویس ارشد شرکت به نام «دئون ویلسون» هوش مصنوعی توسعه می‌دهد که خودآگاهی دارد و میتواند مانند یک کودک به سرعت آموزش دیده و رشد کند، البته بسیار سریعتر و باهوش‌تر از کودک انسان. رئیس شرکت با دانلود این برنامه در روبات‌ها مخالفت میکند اما او پنهانی یکی از روباتها را به خانه میبرد تا برنامه هوش مصنوعی خودآگاه را در مغز روبات دانلود کند. در بین راه او و روبات توسط سارقین ربوده میشود. سارقین او را وادار میکنند تا روبات را آماده سازی کرده و به آنها تحویل دهد . این روبات «چپی» نامیده میشود.

"کورکی" زنی سابقه دار به همراه معشوقش "ویولت" نقشه ای برای سرقت میلیونها دلار از پولهای مافیا را می کشند.آنها قصد دارند "سزار" دوست پسر "ویولت" را مقصر جلوه دهند...

دو زن به نام‌های «امیلی» و «استفانی» که پسرانشان به یک مهد کودک می‌روند با هم آشنا می‌شوند و علی‌رغم زندگی متفاوتشان دوستی عمیقی بین آنها شکل می‌گیرد. یک روز استفانی به طرز مشکوکی مفقود می‌شود و امیلی تلاش می‌کند تا او را پیدا کند اما به مرور رازهای جالبی برملا می‌شود و اتفاقات غیرمنتظره‌ای رخ می‌دهد...