TvPedia

«آخرین درخت» یک نوجوان، بعد از گذراندن دوران شاد کودکی در حومه شهر، رهسپار لندن میشود. جایی که باید طبیعت ناشناخته خود را در مسیر بزرگسالی، هدایت کند.

«جزیره بزرگ» یک پدر جوان متهم به قتل شده و باید از طریق یادآوری مجموعه ای از اتفاقات پیچیده در یک شب، بیگناهی خود را ثابت کند.

«سلام غریبه» یک پسر و دختر جوان درست مثل هزاران زوج تایلندی، در طول 9 روز تعطیلاتِ جشن سال نو تایلند به دلایل خاصی سفر به کره جنوبی را انتخاب می‌کنند. آنها همراه با هم عازم این سفر نمیشوند اما سرنوشت باعث میشود همراه هم به زادگاهشان برگردند.

«رزرو» داستانی درباره تصمیم دادگاه عالی هند در خصوص ترتیب دادن آموزش تحصیلی هر شغل بر اساس طبقه اجتماعی است. این تصمیم به خاطر دعوای بین یک معلم و استادش قرار است به اجرا درآید.

«ما مالوکویایی هستیم» سانی تاواینلا می خواهد به وسیله فوتبال، فرزندانش را از تضاد مذهبی حاکم بر شهر آمبون نجات دهد. او در بحبوحه ی مشکلات زندگی، مجبور است بین خانواده و تیم فوتبال، یکی را انتخاب کند و تصمیم میگیرد تیمش را بعنوان نماینده مالوکو به مسابقات قهرمانی ملی بفرستد اما تصمیمش درگیر مسئله تفاوتهای مذهبی بچه ها و دو دسته شدن تیم میگردد.

«تبرزن دیوانه» داستانی براساس اتفاقات واقعی، ده روز قبل از کریسمس سال 1966، فرانک میشل معروف به "تبرزن دیوانه" توسط دوقلوهای کری از زندان دارتمور فرار میکند. او در آپارتمانی در شرق لندن در جاده بارکینگ پنهان می شود. در حالیکه یک تعقیب کننده به شدت دنبال او می باشد. فرانک در کنار مباشر و میزبان هست و نامه ای به رییس وزارتخانه، روی جنکینز نوشته و درخواست عفو مشروط میکند. در نامه ذکر میکند ک در صورت مشخص شدن زمان دقیق آزادی، به زندان باز خواهد گشت. موضوع در مجلس مطرح و موردبحث قرار میگیرد و وزارت خانه قبول نمیکند که توسط یک جنایتکار اخاذی شود.نقشه کری ها به بن بست برمیخورد. در روزهای نزدیک به کریسمس، تنش، احساسات و میل به آزادی به حد بالای خود میرسد. فرانک، مباشر (جان) و میزبان (لیسا) یک ناهار کریسمس غیرعادی برگزار میکنند و روز بعد، فرانک مطمئن هست که بالاخره آزاد شده و تبدیل به دست راست کری ها در حومه شهر میشود. او روز کریسمس در لباس مبدل از آپارتمان خارج شده و سوار یک ون میشود و مورد اصابت چندین گلوله قرار میگیرد. یک سال بعد، در سال 1967، در پاسخ به پرونده فرانک میشل، وزارتخانه و روی جنکینز، هیئت عفو مشروط انگلستان را تشکیل میدهد که تا به امروزه پابرجاست.تا به الان، فرانک میشل همچنان بعنوان جنایتکار فراری محسوب میشود. او از معدود افرادیست که توانست با موفقیت، از زندان دارتمور فرار کنند.

«هیولای دریا» یک قایق ماهیگیری به اسم سولیتا، شبانه به یک طوفان برمیخورد و اسکیپر ویل مککنا شاهد حمله موجودی عجیب به خدمه قایق، جویی میباشد. آنها به لنگرگاه بازمیگردند اما ویل برای پرداخت بدهیش به صاحب قبلی قایق، روی، به مشکل برمیخورد. جمعیت ماهی ها رو به کاهش است و آردن که یک زیست شناس میباشد، روی دلایل احتمالی آن تحقیق میکند. در همین اثنی، دختر ویل، کارلی، کلید کلبه پدرش را که در نزدیکی جزیره است، دزدیده تا به همراه دوست پسرش دنی و دوستانش ارین و درو برای گذارندن آخر هفته به جزیره بروند. هرچند درو توسط موجودی از عمق دریا در لنگرگاه کشته و جسدش توسط ویل و آردن پیدا می شود. کارلی، دنی و ارین بی خبر از اتفاقی که برای دوستشان افتاده و بدون درو به جزیره سفر میکنند. خیلی زود ارین توسط آن موجود کشته و دنی توسط نوزاد خزنده گاز گرفته میشود. کارلی و دنی به دنبال پناهگاهی می گردند اما به دام موجودات می افتند. ویل و آردن متوجه میشوند که موجودات عمیق دریایی، بسیار خطرناک بوده و بعد از اینکه تحت حملات مهلک قرار میگیرند، برای کمک به کارلی، راهی جزیره می شوند.

«ژست خوب» داستان فیلم در زمان حال و در بروکلین اتفاق می افتد و یک کمدی لطیف درباره زن جوان تنبل اما زیبا و جذابیست که از مردها سوءاستفاده میکند تا زندگی راحت تری داشته باشد اما پس از آنکه مردی را زیادی تحت فشار قرار می دهد، بالاخره متوجه می شود که با قبول مسئولیت خودش می تواند زندگی خوشبخت تری داشته باشد و به آدمهایی که به او، به چشم یک هدف آسان نگاه میکنند، تکیه نکند.

(چشم در مقابل چشم) ماریو یک پرستار است که قرار است بزودی بچه دار شود. آنتونیو یک فروشنده‌ی مواد است که بیماری‌اش او را کاملا وابسته کرده است. وقتی آن‌ها با یکدیگر برخورد می‌کند، هر کدام مسیر مشابهی را برای خروج از آن وضع انتخاب می‌کنند: انتقام...

دو سرباز جوان بریتانیایی در دوران جنگ جهانی اول، مأموریت دارند از مناطق تحت نفوذ دشمن عبور کرده و پیام توقف حمله‌ای را منتقل کنند که ممکن است به مرگ هزاران سرباز منجر شود امّا...