TvPedia

«ایپ» استاد کونگ‌فو به آمریکا سفر می‌کند، جایی که شاگردش «بروس لی» با باز کردن یک آموزشگاه هنرهای رزمی به نام وینگ چان، موجب ناراحتی جامعه‌ی محلی هنرهای رزمی شده است و...

(تب لاله) در قرن 17 آمستردام یک دختر یتیم (سوفیا) به زور با یک بازرگان ثروتمند و قدرتمند ازدواج میکند گرچه ناخوشایند است ولی او را از فقر نجات میدهد. بعد از این که شوهرش به او خیانت میکند او یک رابطه ی عاطفی را با یک نقاش (jan van loos) شروع میکند. یک هنرمند مبارز که فرار میکند از دست بازرگانانی ک دنبال او هستند. این دو به امید ساختن زندگیه رویایی با یکدیگر در بازار پرمخاطره سرمایه گذاری میکنند.

(قاتلین) پسران جیمز 2 امریکایی که بیشترین قتل رسانه ای را انجام دادند. (odessa) و (kyle) فرار کردند از شر مرگ. در میان طوفان شدید و تحت تعقیب ماموران اجرای قانونئ پناهگاهی پیدا کردند و خانواده ای را گروگان گرفتند. خانواده ای از هم پاشیده. قاتلان رسانه ای متوجه شدند که نگران آنها کمتر ازین خانوادست. و هرچه باران بند میاید (دراگون) افسر پلیس به جواب سوالهایش نزدیکتر میشود. آیا قاتلان نور روز را خواهند دید؟

«سردترین بازی» جاش مانسکی قهرمان سابق و نابغه ی شطرنج آمریکا که در حال حاضر به فراموشی سپرده شده و به الکل معتاد شده است، در یکی از بزرگترین مسابقات بزرگ شطرنج در ورشو مقابل قهرمان روسیه قرار می گیرد و درگیر دنیای جاسوسی و کشمکشی که بین دنیای ابرقدرت ها وجود دارد، می شود. با تشدید بحران نظامی، مسابقات شطرنج اهمیت غیر قابل تصوری پیدا می کنند. آمریکایی ها در خطر از دست دادن هر دو بازی هستن، بازی شطرنج و بازی ای که برای تسلط‌ بر دنیا به راه انداخته اند.

«هیچ» کلیتون تامپسون که به تازگی از دانشگاه فارغ التحصیل شده، اعتقاد دارد که بهترین آثار هنری در تاریک ترین ساعات زندگی هنرمندان، خلق می شوند. به تحریک این ایده، تصمیم می گیرد یک مستند از خودش بسازد و پروسه ی نوشتن اولین داستانش را در آن شرح دهد. او از یک سری مصاحبه ها با بهترین دوستش و دوست دخترش فیلم گرفته و در نهایت نقشه اش را توضیح می دهد. اینکه خودش را در نقطه ای نامعلوم در کوههای جورجیای شمالی با تجهیزات دوربین و کمترین امکانات رها کند و هیچ راه ارتباطی ای با دنیای بیرون نداشته باشد.

«مردانگی 2» شیوانی شیواجی روی رییس پلیس جدید شهر کوتا شده. این شهر با تجاوز و مرگ یک دختر جوان روبرو می شود. شیوانی در کنفرانسی اعلام می کند که قاتل را به زانو درخواهد آورد. این حرف به غرور قاتل که کسی جز سانی نیست، صدمه می زند. او فکر می کند هیچ زنی نباید قدرتی بالاتر از مردان داشته باشد و شروع می کند به مواظبت از تک تک قدم های شیوانی و همینطور دنبال کشتن شاهد قضیه می باشد. بعد از رخ دادن این حادثه، به شیوانی دستور انتقالی می دهند و قبل از اینکه رییس جدید شغلش را به دست بگیرد، شیوانی و تیمش، دو روز و شب در تلاشند تا سانی را گیر بیاندازند.

«عروسک های زشت» این فیلم روحی آزاده در برابر چیزهای متفاوت دارد و روایتی از عروسکهایی که میل به دوست داشته شدن دارند و در آخر به این نکته می رسد که برای فوق العاده بودن، نیازی به کامل بودن نیست زیرا شخصیت هرکس، از همه ی خصوصیات او، مهمتر است.

«روزی که زمین از حرکت ایستاد» سفینه پرنده ای درخشان با سرعتی باورنکردنی که از سوی اعماق فضای بیکران روی زمین زوم کرده، به اتمسفر زمین نفوذ می‌کند و به آرامی در واشنگتون دی سی در زمان جنگ سرد فرود می‌آید. در حالیکه نیروهای نظامی حلقه بزرگ ولی ضعیفی به دور سفینه زده‌اند، کلاتو ،سفیر بین کهکشانی صلح آمیزانه از سفینه مرموز بیرون می آید. او با گُرت، رباتی آرام ولی خطرناک با قدرتهایی نامحدود، همراهی می‌شود. رباتی که آمده تا شاهد دست اول مهمان نوازی زمینیان باشد. ربات شبه انسان پیشرفته اعلام می‌کند که خواهان صلح است، اما باید نوابغ جهان را جمع کرده تا هشدار و اولتیماتوم حتمی او را بشنوند. آیا کلاتو پیام آور نابودی انسانهاست؟

«هنر سر کردن» یک دانش آموز تنبل، به طور اتفاقی با محبوبترین دختر مدرسه دوست شده و بعد از اینکه متوجه شده انجام ندادن تکالیفش، ممکن است به قیمت نگرفتن دیپلمش تمام شود، شاگرد یک هنرمند می گردد. جورج (فردی هایمور) یک آدم اجتماعی نبوده، با این حال با حداقل تلاش، سعی می کند این خصوصیت را در دبیرستان کسب کند. از طرفی، سالی (اما رابرتز) یک دختر زیباست که محبوبتیش باعث شده بدبختی های داخل خانه را از دید همگان پنهان کند. سالی و جورج که توسط زندگی آشفته شان در کنار هم قرار می گیرند، برخلاف ظاهر قصیه متوجه می شوند که در مواردی با هم تفاهم دارند. هرچند این رابطه تهدید به جدایی می شود وقتی که جورج متوجه می شود واجد الشرایط فارغ التحصیلی نیست. او درمانده و خسته برای فرار از مدرسه دست به هرکارس میزند و در عین حال وقتی برای داستین، یک هنرمند 25 ساله ی موفق که در او پتانسیلی را می بیند، چند درس خود کنترلی یاد می گیرد. جورج کم کم آینده را می پذیرد اما اتفاقی وحشتناک رخ می دهد. اینکه گذشته ی تنبل وارش مانع از پیشرفتش خواهد شد.

«در هم تابیده» دو زن تحت تعقیب تصمیم می گیرند از دوست ثروتمند اما روانیشان که هنوز در دنیای خیالی بچگانه اشان سیر می کند، دزدی کنند. آنها مجبورند برای گرفتن پول، در یک بازی مرگبار و منحرفانه شرکت کنند.